سپهرغرب، گروه فرهنگی: یک عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه گفت: روشنفکران داعیه نفی مرارت و سختی مردم کشور را دارند، اما رویکرد غربگرایانه آنها و مبنا قرار دادن تفکرات غربی، نهتنها در ایجاد آسایش مادی و معنوی کمکی نکرد، بلکه موجب استبداد و استعمار در کشور شد.
تشدید اختلافات روشنفکران دینی در چند ساله اخیر حاکی از تزلزل بنیانهای این طریقه معرفتی است. در جدیدترین موضعگیریهای روشنفکران علیه هم، محسن کدیور، عبدالکریم سروش را بیمبنا خطاب میکند و عبدالکریم سروش هم کدیور را متهم به تکفیری بودن میکند.
اختلاف این دو البته ریشه در دهههای قبل دارد و باید از دهه 7٠ ریشه این اختلافات را جستوجو کرد. تزلزل معرفتی روشفکران روز به روز بیشتر میشود و جبههگیریهای آنها علیه هم از عمق فاجعه خبر میدهد. در این باره با حجتالاسلام محمد کاشیزاده عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه صحبتی داشتیم، که در ادامه حاصل گفتوگو را میخوانید.
تفاوت روشنفکران غربی و ایرانی
روشنفکری در ایران به علت پشتوانه 150 سالهای که دارد، این فضا را فراهم کرده است که با چشمی باز به آن بنگریم و بدان نظاره کنیم. الآن ما در نوک قله روشنفکری قرار داریم و میتوانیم با شرایط راحتتری دامنه آن را بررسی کنیم. در مورد ارتباط روشنفکری ایرانی و روشنفکری غربی، نکتهای باید بیان شود و آن این است که این دو در کنار تشابهاتی که دارند، دارای یکسری تمایزات جدی نیز هستند و اساساً خاستگاهشان متفاوت است. روشنفکری غربی در پی فرایند مدرنیزاسیون غربی و مدرن شدن جهان غرب پدید آمد و سعی کرد با عینک عقل خودبنیاد تجزیه کننده مسائل مختلف فلسفی و اجتماعی باشد و خود را در برابر وحی قرار دهد. در این راستا انقلاب صنعتی هم بسیار به اردوگاه روشنفکری غربی سود رساند؛ آنان سعی کردند موفقیتی که در طبیعت و تسلط بر آن پیدا کردند را در امور اجتماعی نیز پیادهسازی کنند.
برآیند یا فرایند؟
منتها روشنفکری ایرانی محصول «برآیند» مدرنیته غربی است نه «فرایند» آن. به عبارت دقیقتر، ایرانیان پس از شکست از روس و توجه به جهان غرب به یکباره با تمدن و پیشرفتهای صنعتی غربی مواجه شدند و با تأثر از آن نوعی حقارت و سرخوردگی را با خود به همراه آوردند. ما با فرایند غربی و «چه شد که این شد» مواجه نشدیم و آن را درک نکردیم، بلکه از همان ابتدا محصول و نتیجه این سیر چندین ساله غرب را نظارهگر شدیم.
عاشقان غرب
مصطفی ملکیان در تعریف روشنفکری میگوید: «روشنفکر کسی است که تقریر حقیقت میکند و تقلیل مَرارت» در این تعریف، رسالت اصلی روشنفکر، بیان حقیقت و از طرفی اصلاحگری و اصلاحطلبی است. من در این باره خواهان یک پرسش هستم: آیا در طول عمر 150 ساله روشنفکری در ایران، این طیف توانسته به این رسالت خود پایبند باشند و حق آن را ادا کند؟ حقیقت عمر، جواب منفی به این پرسش است؛ هرچند در بین روشنفکران اشخاص مؤثر و تأثیرگذار هم بودهاند، اما عمده روشنفران به دنبال اصلاح نبودند، بلکه بهدنبال «تقلید» بودند. آنان به جای این که مفاهیم جدید و موضوعات نو را با توجه به ظرفیتهای داخلی و مطابق فرهنگ و دین ایرانی بومی کنند، تصمیم داشتند از فرق سر تا نوک پا غربی شوند. بهدنبال اصلاح قانون ایران نبودند، بلکه قانون بلژیک را میآوردند تا ترجمه کنند. اساساً دو راه را میدیدند؛ یکی غربی شدن به شکل تمام و کمال، دو منحط ماندن با همین شرایط.
پیادهنظام استعمار هستند این روشنفکران
حال این روشنفکری، موجب آن میشود که «استعمار» و «استبداد» در کشور فراگیر شود. روشنفکری که قرار بود نفی مرارت کند و با اصلاحگری خود فضای سیاسی را به نفع عموم مردم تغییر دهد به خاطر آن حس شیرینی که با غربی شدن دارد، سعی میکند راه را برای ورود و سلطه استعمار غربی در کشور باز کند. به تعبیر دقیقتر که بزرگان هم نظیر حضرت آیتالله خامنهای به آن اشاره داشتهاند، روشنفکری به این شکل است که در ایران «بیمار» زائیده میشود. من منکر پیشرفتهای غربی نیستم. حتی انگیزههای خوبی را که پشتپرده روشنفکری، مثل خرافهستیزی، استبدادستیزی، پیشرفت و... است، انکار نمیکنم، ولی باید گفت این افراد که بعضاً در تشخیص مشکل و مانع خوب عمل کردند، در ارائه راهحل چندان توفیقی نداشتند.
البته روشنفکری غربی هم دارای اشکالات زیادی بود. روشنفکران غربی در آن دوران با یک تعارض دین و عقل گرفتار آمدند که این تعارض از سمت دین و آباء کلیسا بوده است. به عبارتی، ایمانگرایی محض مسیحی که میگفت اول ایمان بیاورید تا بفهمید، تعارضاتی جدی را رقم زده بود که هرکس در فضای روشنفکری غربی پا میگذاشت به ناچار باید در برابر این نوع دیانت که در غرب غالب شده بود، ایستادگی میکرد. دیانت مسیحی به سمت کنار گذاشتن عقل رفته بود و عقلگرایان اروپایی چارهای جز تقابل با مسیحیت نداشتند. اما آیا در جهان اسلام هم وضع به همین شکل بود؟ متأسفانه روشنفکران ایرانی با کپیبرداری از نسخ غربی در پی آن بودند که آن را عیناً در ایران هم پیادهسازی کننند؛ بدون در نظر گرفتن شرایط.
جالب این جاست که این طیف، مخالفان خود مثل سنتگرایان را متهم میکند به تقلیدگرایی، اما باید گفت مقلّدترین جریان فکری ایران معاصر همین روشنفکران بودند. عرض شد که آنان، صِرف تقلید و بدون در نظر گرفتن روششناسی، شرایط تاریخی، سنت در ایران و غرب و... فقط در پی غربیسازی ایران رفتند. آنان حتی از این که تیپ و لباسشان هم شبیه به روشنفکران بود، لذت میبردند و شاد بودند.
شناسه خبر 59043