پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری:
بخش عمدهای از نقاشی ایرانی مدیون ادبیات فارسی است
سپهرغرب، گروه دُرهای دَری - فاطمه فراقیان: پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری با بیان اینکه بخش عمدهای از نقاشی ایرانی مدیون ادبیات فارسی است که الهامبخش نقاشان بسیاری بوده، گفت: شاهنامه اصلیترین منبع نگارگری در ایران است.
دنیای آینده از آنِ مطالعات میانرشتهای است، این عقیده مهیار علویمقدم، عضو هیئتعلمی دانشگاه حکیم سبزواری بوده که میگوید: در دنیای سنت، هرکسی میتوانست بر اساس توانایی خود، معارف و علوم را «زنجیروار» از آغاز تا پایان فرا گیرد. پیامد چنین فرآیندی، «حکیمپروری» و تسلط بر همه دانشها (حتی اگر به قدر ذرهای و اندکی) بود. تسلط افراد بر فلسفه، حکمت، کلام، طب، طبیعیات، حساب و هندسه، علم هیئت و نجوم و غیره، برآیند چنین رویکرد سنتی بود که علوم را از بن تا فرابن و از ریشه تا ساقه و همه شاخهها و تا انتها فرا میگرفتند تا درنهایت به حکیمپروری و علامهپروری میانجامید؛ اما در دنیای مدرن، در مسیر عبور از «دانشمند شدن» به «متخصص شدن»، لازم است اهل فن به جزئیات مسائل بپردازند و در یک رشته و یا زمینه، تخصص یابند و همین موضوع ضرورت روی آوردن به مطالعات میانرشتهای را دوچندان میکند. شاخهشاخه شدن دانشها و برپایی رشتههای دانشگاهی و تأسیس دانشگاهها، ازجمله گامهای مرتبط با رشتهرشته شدن تخصصی دانشگاهها و گسترش مطالعات میانرشتهای بوده و ازاینرو بوده که دنیای آینده در همه عرصهها، از آنِ مطالعات میانرشتهای و بینارشتهای است.
ازجمله بایستگیهای مطالعات میانرشتهای در عرصه دانش و دنیای مدرن عبارتاند از: ارتقای سطح خلاقیت افراد، پیدایش عرصههای جدید علمی، واکاوی و شناخت خطاهای طرفداران رشتههای علمی، حل بسیاری از مشکلات فکری، اجتماعی و علمی، بالا بردن سطح انعطافپذیری پژوهشگران، زدوده شدن شکافهای ارتباطی بین متخصصان رشتههای تخصصی، گسترش سطح عقلانیت و عدالت اجتماعی در جامعه، فرآیند تبدیل وحدت و یکپارچگی علوم به تجزیه آن و تکثرگرایی، تخصصی شدن دانشها در پی رشد و پیشرفت علوم.
ازاینرو است که امروزه مطالعات میانرشتهای به ضرورتی بایسته و اجتنابناپذیر تبدیل شده است. این پیوند بینارشتهای صرفاً به حوزه علوم انسانی محدود نمیشود و در عرصههای علوم پایه، فنی و مهندسی نیز با دانشهای نوبنیادی در حوزه مکاترونیک، بیوشیمی، علوم پزشکی، هیئت و نجوم، زیستشناسی، معماری و فناوریهای نوین روبهرو هستیم؛ اما در این میان توجه و اهتمام به جایگاه مطالعات میانرشتهای در حوزه علوم انسانی بهویژه ادبیات، چشمگیرتر است، چراکه پیوندهای تنگاتنگی بین ادبیات با بسیاری از دانشها وجود دارد و مطالعات میانرشتهای، امروز به نیازی اساسی در رشتههای دانشگاهی و ضرورتی اجتنابناپذیر در ایجاد پیوند بین ادبیات با جامعهشناسی، علوم سیاسی، روانشناسی، حقوق، فلسفه و غیره، پیوند ادبیات با انواع هنرها و دانشهای بشری و علوم طبیعی تبدیل شده است و موجب غنای هر دو حوزه میشود.
از آنجایی که مطالعات ادبیات تطبیقی با مطالعات میانرشتهای ارتباطی تنگاتنگ و دوسویه دارد، بیگمان ادبیات تطبیقی در ارتقای سطح مطالعات میانرشتهای نقش بسزایی دارد. پیوند بین ادبیات و دانشهایی مانند روانشناسی و جامعهشناسی و پیوند بین ادبیات با هنرهای گوناگون مانند سینما، تئاتر، نگارگری و نقاشی، پیکرتراشی و مجسمهسازی، موسیقی، معماری و شهرسازی و مطالعات فرهنگی موجب غنای هر دو حوزه میشود. مطالعات میانرشتهای در حوزه ادبیات، در چارچوب مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی جای میگیرد و بیگمان باید گفت دنیای ادبیات نیز در آینده از آنِ مطالعات میانرشتهای خواهد بود.
براساس نظریات استاد عالیقدر مهیار علویمقدم در رابطه با ادبیات تطبیقی و بین رشتهای، بر آن شدیم تا چند شماره از صفحه درهای دری روزنامه سپهرغرب را به این موضوع و پژوهشگران این حوزه اختصاص دهیم؛ در شمارههای قبل از ارتباط ادبیات و روانشناسی، سینما، فلسفه و نقد پسااستعماری متون ادبی گفتیم و در این شماره به سراغ یکی دیگر از پژوهشگران ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری رفتهایم تا با ما از پیوند و ارتباط «ادبیات و نگارگری» بگوید. در ادامه مطالب گردآوریشده توسط این پژوهشگر در رابطه با موضوع مذکور را میخوانید:
الهه شادپیروز در تشریح مفهوم مینیاتور یا نگارگری گفت: نگارگری یعنی نقاشی اصیل ایرانی که برگرفته از هنر شرقی است.
شادپیروز با بیان اینکه استفاده نکردن از رنگهای ترکیبی از خصوصیات نگارگری است، ابراز کرد: این هنر در فرهنگهای مختلف با معانی و واژههای متعددی همچون نقش و نقاشی بهکار رفته است.
وی با اشاره به تاریخچه نگارگری دینی، افزود: تاریخچه نگارگری دینی به تصویرسازی قصص قرآنی و کتب مقدس در اواخر سده 7 تا 12 هجری که مغولان به ایران حمله کردند، بازمیگردد.
این پژوهشگر ادبیات تطبیقی بیان کرد: نگارگر برای تصویرسازی خود بیش از عالم ماده، به عالم معنا توجه دارد.
شادپیروز با اشاره به پیوند عمیق ادبیات و نگارگری در ایران که از زمان تیمور آغاز شده است، گفت: عینیت یافتن تعابیر و تشبیهات شاعران بهصورت مستقیم در نقاشی و نگارگری این دوره را شاهد هستیم؛ البته پیوند ادبیات و نقاشی در دوره صفوی نمود بیشتری داشته است.
وی مشهورترین نگارگر دوره تیموری را کمالالدین بهزاد هروی (860 هجری قمری) دانست و افزود: دوره تیموری با مکتب هرات شناخته میشود؛ اشعار در این دوره نقاشی میشدند.
این پژوهشگر ادبیات تطبیقی با اشاره به تاریخچه هنر نگارگری در ایران، اذعان کرد: این تاریخچه به چهار دوره کهن که روزگار پیشاتاریخ تا دوران مغول را شامل میشود، دوره میانه که استیلای مغول بر ایران تا اواسط حکومت صفوی را شاهد هستیم، دوره جدید که دوران تحولات سده 11ه.ق تا 13ه.ق است و دوره معاصر که اواسط حکومت قاجار و دوران مشروطه تا به امروز را در بر میگیرد، تقسیم میشود.
شادپیروز به مقوله ارتباط ادبیات و نگارگری اشاره کرد و گفت: ادبیات یکی از مهمترین جریانهای فکری و هنری در طول تاریخ ایران بوده و یکی از نمودهای همنشینی ادبیات و نگارگری، خاوراننامه ابنحسام خوسفی است.
وی با بیان اینکه بخش عمدهای از نقاشی ایرانی مدیون ادبیات فارسی (مثل شاهنامه) است که الهامبخش نقاشان بسیاری بوده، ابراز کرد: با تحول ادبیات فارسی، نگارگری هم دستخوش تغییر شد.
این پژوهشگر با اشاره شاهنامه فردوسی و ارتباط آن با نگارگری، اذعان کرد: شاهنامه اصلیترین منبع نگارگری در ایران است.
شادپیروز به جنبه روایی داشتن شاهنامه که زمینه را برای به تصویر کشیدن موضوعات فراهم کرده اشاره و اذعان کرد: وزن و آهنگ روایی شعر فردوسی در توصیف نبردها، صحنههایی با حس و نیرومند به ذهن متبادر میکند؛ به همین دلیل تصویرگران را به شوق میآورد تا صحنههای نبرد را به تصویر بکشند.
وی با اشاره به اثرپذیری نگارگری از نمادها و صور خیال، گفت: نمادهایی با منشأ ادبی به نگارههای عاشقانه انتقال پیدا کردهاند؛ مانند سرو و غیره.
این پژوهشگر با تصریح ارتباط بین خط و نقش که مقوم ارتباط نگارگری و ادبیات است، اظهار کرد: الف نشانهای از قامت یار است و نمادهایی با خاستگاه اساطیری در نگارگری مانند کوه در نگاره فرهاد و شیرین، نماد بردباری هستند.
شادپیروز پیوند ادبیات و نگارگری را در خوانش تطبیقی لیلی و مجنون جامی و نگارهای از مظفرعلی قابل مشاهده دانست و گفت: مورد دیگر در مقوله این نوع از ادبیات تطبیقی، به موضوع پویایی و ایستایی زمان در ادبیات و نگارگری برمیگردد؛ این امر نشان میدهد دو هنر ادبیات و نگارگری در توجه به مقوله زمان مشترک هستند (ساختار درونی)، اما نحوه پردازش این عنصر در هر دو هنر متفاوت است (ساختار برونی).
وی با اشاره به زمانمندی ادبیات و مکانمندی نگارگر، تشریح کرد: نویسنده با ابزار زبان که حرکت در زمان جزء ویژگیهای ذاتی آن است، به خلق ادبی متن میپردازد؛ اصل زمان جزء ویژگیهای ذاتی زبان و درنتیجه متون روایی است.
این پژوهشگر با بیان اینکه ادبیات در ردیف هنرهای موسیقی و تئاتر قرار میگیرد و رویدادهای روایتشده در متن ادبی (چه نثر و چه نظم) در زمان حرکت میکنند، افزود: اما نگارگری هنری مکانمند و متکی بر مکان است؛ هنرمند نگاره خود را درون یک قاب ترسبم میکند که این مهم یکی از وجوه تفاوت ادبیات و نگارگری است.
شادپیروز با اشاره به توصیف در ادبیات و نگارگری، توضیح داد: توصیف در این دو هنر جایگاهی ویژه دارد.
وی با تشریح دلالتمندی ادبیات و نگارگری، شاخص ترین وجه تلاقی ادبیات و نگارگری را دلالتمندی آنها دانست و اذعان کرد: هر دو هنر بهمثابه نظامهای دلالتگرانهای هستند که هرکدام با شگردهای ویژهای پیامی دلالتمحور را به خواننده منتقل میکنند.
شناسه خبر 70650