سپهرغرب، گروه فرهنگی: «تونل سوم» نوشته فاطمه الیاسی از جمله رمانهای راه یافته به مرحله نهایی جایزه داستان انقلاب است٬ که میکوشد تا با بیانی داستانی و دراماتیک، نوجوانان را با گوشهای از جنایات رژیم پهلوی آشنا کند.
چند سالی است که بازنمایی جنایات رژیم پهلوی و مقابله با تحریف تاریخ مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است. در همین راستا نشر شهید کاظمی رمان نوجوان «تونل سوم» نوشته فاطمه الیاسی را به بازار نشر عرضه کرد.
این اثر که از جمله رمانهای راه یافته به مرحله نهایی جایزه داستان انقلاب است٬ میکوشد تا با بیانی داستانی و دراماتیک نوجوانان را با گوشهای از جنایات رژیم پهلوی آشنا کند. داستان «تونل سوم» در کرمانشاه سال 57 میگذرد و پر از کشمکشهای جذاب و خواندنی برای نوجوانان است. این اثر که در درونمایه خود، نگاهی به مقوله استقلال و خودباوری دارد٬ مخاطب نوجوان را به دل مدارس سال 57 برده و امکان همزاد پنداری و تجربه زیست خیالی در آن فضا را به او میدهد.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
«توی نور ماه کوچه و خیابانها را طی کردند و به سینما رسیدند، یک ساختمان دو طبقهی لوکس. طبقه اولش سینما بود و طبقه پایینش که شبیه زیرزمین بود، کاباره. نمای جلوی سینما سراسر شیشه بود.
خیابان خلوت بود و جز چند عابر کسی دیده نمیشد. با جعبههای توی دستشان ساختمان را دور زدند و به پشت آن رسیدند. وحید جعبهاش را گذاشت روی زمین. جوراب نازک زنانهای که از خانه برداشته بود را روی سرش کشید و گفت: «من میرم بالا، تو جعبهها رو بده من بگیرم بعد خودت بیا.»
امین به ارتفاع ساختمان نگاه کرد و گفت: «میتونیم تا اون بالا بریم، اونم با این همه سوسک و موش؟ نیفتیم بیایم پایین؟!»
وحید که پنجه دستش را در شکاف دیوار فرو کرده بود، گفت: «اون بالا چیه؟ اینجا یه دریچه هست.» و خودش را بالا کشید. امین هم جورابی که از وحید گرفته بود را روی سرش کشید. جعبهها را به او داد و رفت بالا. پرده را کنار زدند و از روی سن پایین آمدند. وحید گفت: «تو برو یه سر و گوشی آب بده.» امین رفت بیرون و بعد از چند دقیقه برگشت: «کسی بیرون نیست. فقط باید یه جوری رد شیم که نگهبان ما رو نبینه.» جعبهاش را برداشت و جلوتر رفت. از پشت صندلی نگهبان رد شدند و پشت ستون ایستادند. صدای موزیک داشت کرشان میکرد. سرشان را به شیشه چسباندند و از نورگیر به پایین نگاه کردند. وحید داشت حالش بد میشد. بوی خاک اره و عرق قاطی شده بود و زیر دلش میزد. چشمهای هر دوشان از تعجب گرد شده بود. زن و مرد قاطی هم میرقصیدند و میخندیدند.
شکل و قیافه زنها وحید را یاد فیلمی میانداخت که با آقا مدیر در سینما دیده بود. آرام به امین گفت: «الآن حالشونو میگیریم!» و دستگیره را بالا کشید و دریچه نورگیر را باز کرد. به امین اشاره کرد موشها را رها کند. خودش هم جعبه سوسکها را وسط جمعیت خالی کرد و ایستاد تا نتیجه یک روز زحمتش را ببیند.» «تونل سوم» نوشته فاطمه الیاسی با 173 صفحه از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
شناسه خبر 23998