پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری:
ادبیات پسااستعماری از وجوه مختلف استعمار در آثار نویسندگان رمزگشایی میکند
سپهرغرب، گروه دُرهای دَری - فاطمه فراقیان: پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری با بیان اینکه بهطور کلی ادبیات پسااستعماری تلاش دارد ضمن معرفی فضای استعماری از جنبههای نفوذ و تأثیرگذاری سلطه غرب در آثار ادبی که بهطور پنهان چهره فرودستی و دیگربودی و مستعمره فرهنگی را به ملل تحمیل میکند و همچنین از نوع واکنشهای صورتگرفته نسبت به غرب در آثار نویسندگان رمزگشایی کند و بیشتر در پی آشکارسازی و ایجاد دیدگاه انتقادی تضعیف و تزلزل در سلطه و برتری غرب شکل گرفته است، اذعان کرد: ادبیات پسااستعماری در دو حوزه عمده دستهبندی میشود؛ بخشی از این آثار را استعمارگران به نگارش درآوردهاند و بخش اعظم آن را مردم مورد استعمار یا ملتهایی که پیشتر مورد استعمار بودند نوشتهاند و همچنان مینویسد.
«دنیای آینده از آنِ مطالعات میانرشتهای است»؛ این عقیده مهیار علویمقدم، عضو هیئتعلمی دانشگاه حکیم سبزواری بوده، براساس نظریات استاد عالیقدر زبان و ادبیات فارسی در رابطه با ادبیات تطبیقی، بر آن شدیم تا چندین شماره از صفحه درهای دری روزنامه سپهرغرب را به این موضوع اختصاص دهیم؛ بنابراین در این شماره به سراغ سیدهصدیقه موسویمقدم، پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری رفتیم تا با ما از «نقد پسااستعماری متون ادبی» بگوید؛ در ادامه مطالب گردآوریشده توسط این پژوهشگر در رابطه با موضوع مذکور را میخوانید:
پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری با بیان اینکه یکی از رویکردهای ادبیات تطبیقی و مطالعات فرهنگی نقد پسااستعماری است که نتایج استعمار در متون ادبی را تحلیل و به کشف مؤلفههای پسااستعماری در ادبیات میپردازد، گفت: این نقد یکی از موضوعاتی است که توجه ناقدان را در قرن بیستم به خود جلب کرده؛ ازجمله عبدالکریم ناصیف، نویسنده توانمند معاصر سوری که در کتاب «راه خورشید» کوشیده است موضوع مبارزه با استعمار را سرلوحه کار خویش قرار دهد. نویسنده پیامدهای استعمار سوریه در زمان اشغال توسط فرانسویان را در این رمان به تصویر میکشد که ازاینرو کتابش حائز اهمیت است، وی دیدگاههای قابل تأملی درباره استقلال سرزمین، حفظ ارزشهای دینی و سنتی، بیداری جهان عرب و مبارزه یک ملت برای آزادی به موازات ماجرای عاشقانه مطرح میکند.
سیدهصدیقه موسویمقدم با اشاره به اینکه صاحبنظران پسااستعماری در جنبههای گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی، هنری و غیره آرا و دیدگاههای خود را در یک جریان متقابل اثرگذار و اثرپذیری بیان کردهاند، ابراز کرد: نقطه مشترک اکثر دیدگاههای مطرحشده این است که اصطلاح پسااستعماری کل جامعه تحت تأثیر فرآیند امپراتوری از لحظه آغاز استعمار تا همین امروز را دربرمیگیرد، زیرا اشغال سرزمینهایی که با تهاجم امپراتوریهای اروپایی آغاز شده بود، همچنان طی فرآیند تاریخی ادامه دارد. اصطلاح پسااستعمارگری به تأثیر و تأثر حضور استعمارگران در کشورهای استعمارزده میپردازد و منحصر به تأثیرات زیانآور در سیاست و اقتصاد این کشورها نیست، بلکه در همه زمینههای کشور استعمارزده اثر میگذارد و به تأثیرات استعمار بر فرهنگها و جامعهها میپردازد.
وی با بیان اینکه دیدگاههای مطرحشده در حوزه نظریههای پسااستعماری بهطور کلی در دو دسته تحقیقاتی جای میگیرند، تشریح کرد: مطالعاتی که به گفتارها و نگرشهایی اختصاص دارند که نویسندگان متفکری مانند ادوارد سعید و پیتر هولم درباره شرق نوشتهاند و مطالعاتی که به آثار نویسندگان جهان سوم میپردازند و تأثیر استعمار در ساختارهای اجتماعی را شناسایی میکنند؛ هومی بابا، گایاتری اسپیواک و بیل اشکرافت ازجمله محققان این گروه هستند. گروه دوم این دسته (که این دستهبندی بیشتر به نفوذ غرب در ساحت گفتمانی شرق میپردازد و مطالعات فرودستان نیز نامیده شده) فرانس فانونان از مؤسسان اولیه نظریه پسااستعماری است که بهصورت گسترده آن را مورد انتقاد قرار داده؛ وی استعمار را نظام سرکوب نژادی و پُردسیسهای میدانست که بر ذهن، نگرش و رفتار افراد اثر میگذارد.
موسویمقدم با اشاره به اینکه ادوارد سعید از نخستین کسانی بود که سبب شکلگیری کامل نظریه پسااستعماری شد و با نگارش کتاب شرقشناسی و فرهنگ امپراتوری به بسط و گسترش این نظریه کمک شایانی کرد، افزود: از آن پس این نظریه بهطور گسترده در حوزه ادبیات و نقد ادبی جای خود را باز کرد و بعد از او اندیشمندانی همچون هومی بابا و گایاتری اسپیواک ادامهدهندگان راه او بودند. ازنظر سعید گفتمان استعمار مبتنی بر این اندیشه است که در جهان غربیها هستند و شرقیها باید تحت سلطه غربیها باشند که این سلطه معمولاً به آن معنا است که باید اراضیشان تحت اشغال قرار گیرد، درونشان تحت کنترل باشد و جان و مالشان تحت اختیار این یا آن قدرت غربی باشد.
پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری با بیان اینکه بهطور کلی ادبیات پسااستعماری تلاش دارد ضمن معرفی فضای استعماری از جنبههای نفوذ و تأثیرگذاری سلطه غرب در آثار ادبی که بهطور پنهان چهره فرودستی و دیگربودی و مستعمره فرهنگی را به ملل تحمیل میکند و همچنین از نوع واکنشهای صورتگرفته نسبت به غرب در آثار نویسندگان رمزگشایی کند و بیشتر در پی آشکارسازی و ایجاد دیدگاه انتقادی تضعیف و تزلزل در سلطه و برتری غرب شکل گرفته است، اذعان کرد: ادبیات پسااستعماری در دو حوزه عمده دستهبندی میشود؛ بخشی از این آثار را استعمارگران به نگارش درآوردهاند و بخش اعظم آن را مردم مورد استعمار یا ملتهایی که پیشتر مورد استعمار بودند نوشتهاند و همچنان مینویسد.
وی با اشاره به اینکه رویکرد پسااستعماری از موضوعاتی است که نویسندگان و روشنفکران کشورهای تحت سلطه بسیار به آن توجه کردهاند، اظهار کرد: این ضرورت تا جایی احساس شده است که نویسندگان با نگارش داستانها و رمانهایی، تلاش کردهاند آثار سوء پیدا و پنهان استعمار را در اشکال مختلف آن به نمایش بگذارند و پیامدهایش را بررسی کنند؛ تا جایی که مبارزه با جلوههای مختلف استعمار در آثار روشنفکران، پایه اولیه ادبیات استعماری را بنا نهاده است. این نوع ادبیات جایگاه خود را در میان آثار ادبی جهان باز کرده، سوریه ازجمله کشورهایی است که در سالهای 1920 سال 1941 زیر یوغ استعمار بود و این مسئله سبب رشد ادبایی شد تا مسئله استعمار را موضوع اصلی رمانهای خود قرار دهند؛ مانند عبدالکریم ناصیف، نویسنده سوری که به بازتاب واقعیتهای اجتماعی و سیاسی در سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه توجه ویژهای نشان داده و به انتقاد از فضای استعماری در منطقه خاورمیانه پرداخته است، بهویژه در رمان «راه خورشید شرق- غرب».
موسویمقدم با بیان اینکه ظهور شرقشناسی (که یکی از مفاهیم مربوط به پسااستعماری است) با گسترش استعمار اروپا مصادف بود، گفت: از این قرار مطالعات زبانها، مردمشناسی، جغرافیا و مذاهب باهم درآمیختند تا نظام دانش و شبکهای را شکل دهند که شرق را از صافی آگاهی غرب میگذراند؛ شرقشناسی بر باور پذیرفته و برتری غرب تأکید دارد و با مجرمیت شرق که خودش ناتوان از فهمش است و غرب باید آن را برای خود و نیز برای شرق تفسیر کند. درنتیجه شرقشناسی برنامه طراحی شده است برای تولید آنچه آنتونیو گرامشی هژمونی (تسلط سیاسی، نظامی، اقتصادی یا فرهنگی و غیره یک دولت بر دولتهای دیگر) مینامد. حالت غربی اندیشه که در شرق غلبه و مرجعیت دارد؛ این نظام بازنماییها است که با گردآوری منابعی که هرگونه تاریخ، فرهنگ و هویت شرقی آن را انکار میکند، به آن زور میگوید و یا برساختههای ایدئولوژیک غربی آنان را معرفی میکند.
وی با اشاره به اینکه شرقشناسی اصطلاحی معادل با انگاره اروپایی شرق و ملازم با تفکر ادوارد سعید (منتقد فلسطین آمریکایی) است، افزود: به باور سعید شرق صرفاً زادگاه زبانها و فرهنگ اروپایی نبوده، بلکه تصویر اروپایی گریزناپذیری از دیگری است، تصویری که برای اروپا مجال تعریف کردن خویش را فراهم کرده؛ از این گذشته شرقشناسی به مانند ساختی از گفتمان ایدئولوژیک اروپایی، این امکان را در اختیار غرب گذاشته که شرق را به زیر سلطه و استعمار درآورد و آن را به میل و سلیقه خودش از نو بنا کند، بنابراین شرقشناسی بهطور سنتی در خدمت دو هدف بوده است.
پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری نخستین هدف را مشروعیت بخشیدن به توسعهطلبی و امپریالیسم (اعمال سیاستهای توسعهطلبانه اقتصادی و برتریطلبی سیاسی، فرهنگی و غیره دولتهای نیرومند بر دیگر ملت یا ملل) غرب در چشم دولتهای غربی و انتخابکنندگان آنها برشمرد و گفت: دومین هدف بر تلاش پنهان برای اقناع بومیان مبنی بر اینکه فرهنگ غربی معرف تمدن جهان بوده و پذیرش چنین فرهنگی به نفع آنان است، بنا نهاده شده؛ برای مثال آنان را از وضعیت عقبماندگی و خرافاتی که در آن زندگی میکنند، نجات میدهد و نیز به اعضای پیشرفتهترین تمدن که جهان تاکنون به خود دیده است، تبدیلشان میکند.
وی با اشاره به اینکه به بیان سعید در کتاب شرقشناسی گفتمان شرقشناسی با آفرینش شرق در کار خلق غرب نیز هست، ابراز کرد:غرب و شرق برپاکننده تقابلی دوتایی هستند که دو قطب آن یکدیگر را تعریف میکنند؛ انتصاب موقعیت فرودستی به شرق از سوی شرقشناسی همزمان در خدمت موقعیت شکلدهی به برتری غرب عمل میکند.
موسویمقدم با بیان اینکه غرب همواره در مقام مرکز به کار پرداخته و شرق همیشه یک دیگری حاشیهای است که وجود آن تنها تأییدکننده مرکزیت و برتری غرب بوده، اذعان کرد: همچنین یکی از مباحث مهم شرقشناسی سعید را نقد اسلامشناسی غرب شکل میدهد. این بخشی از هویت جمعی یک یا چند جامعه و سرزمین است؛ به همین دلیل زیر سؤال بردن و نگاه حقارتآمیز داشتن به دین مردم یک سرزمین، به معنای نگاه حقارتبار داشتن به مردم آن سرزمین نیز هست. اسلامی که در غرب توسط شرقشناسان در سفرنامهها و یادداشتهای ایشان وجود دارد، یک اسلام برساخته غرب بوده و یا میتوان گفت اسلام ساختهشده توسط شرقشناسان اصلاً اسلام نیست، زیرا ازنظر شرقشناسان اسلام در قبیلههای وحشی خلاصه شده و اعراب و مسلمانان بیمحلی شدیدی به روند تفکر مبتنی بر منطقگرایی دارند، البته تنی چند از فیلسوفان شرق و مسلمانان که برخاستهاند، استثنا به حساب میآیند.
وی با اشاره به اینکه محدود کردن دین اسلام به یک قبیله و ادعای مخالفت آن با روند تفکر منطقی بهصورت واضح ناشی از نگاه خصمانه به اسلام است چنانچه سعید نیز مدعی بوده که در اکثریت کارهای پژوهشی شرقشناسان که در مورد اسلام صورت گرفته نهتنها نگارشهای تعصبآمیز بلکه نگارشهای خصمانه نیز دیده میشود، ابراز کرد: یکی از علتهای چنین نگرشی نیز به قول سعید این بوده است که اکثریت شرقشناسان اسلام را مسیحیت میپنداشتند که دستخوش الحاد شده است؛ این شرقشناسان، تمدن اسلامی را همچون تمدنی میبینند که به وضع اسفباری از رشد و تکامل بیبهره مانده است، این رسانهها همیشه سعی در نشان دادن چهره خشن و تروریستی از اسلام در غرب داشتند.
پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری با بیان اینکه سعید معتقد است اسلامی که آمریکاییها در سفرنامههای خودشان معرفی کردهاند یک اسلام برچسبخورده است و از گروههای کوچکی نمایندگی میکند که بسیاری از مسلمانان با آن مخالف هستند و براساس همین برچسبها هر نوع عملی را که علیه مسلمانان انجام میدهند توجیه کرده و شایسته میدانند، اذعان کرد: شرقشناسان بیشترین تخریب و بدترین چهره را از اسلام در اروپا نشان دادهاند. در متنهای هرکدام از شرقشناسان در مورد اسلام، انسان به حقارت آمیزترین صورت تصویر میشود؛ بهطور نمونه ویلیام مویر یکی از شرقشناسان که بیشترین تحقیقاتش در مورد اسلام و خلافت اسلامی است، میگوید «شمشیر محمدی همراه با قرآن سرسختترین دشمن تمدن و آزادی و حقیقت بوده که جهان تاکنون به خود دیده است». سعید همواره بر وجوه تعریفشده اسلام در رسانهها و متون غربی تأکید کرده و معتقد است که اسلام بهعنوان یک تهدید برای جامعه دموکراتیک غربی و بازگشت دوباره این جامعه به سوی قرون وسطا، تلقی شده است.
موسویمقدم با اشاره به اینکه سعید دلایل نگرش خشن و سیاسی غرب را در مورد اسلام در سه مورد بیان میکند، تشریح کرد: تاریخ تعصبآمیز عامهپسند ضد عرب و اسلام در غرب، مبارزه اعراب با صهیونیسم اسرائیلی و فرهنگ لیبرالی آمریکا و فقدان یک موضوع فرهنگی که یا جای جانبداری از اعراب را ممکن کند و یا باعث بهوجود آمدن یک بحث معقول دراینباره شود.
وی بیان کرد: رمان یکی از مناسبترین ژانرهای ادبی برای انعکاس مسائل اجتماعی است و نویسندگان رئالیسم با استفاده از این نوع ادبی در دورههای مختلف، نسبت به وقایع زمان خود واکنش نشان دادند؛ برای مثال نویسندگان آذربایجان در برابر پدیده استعمار و حضور غربیها در سرزمین ایران در دوره پهلوی بیتوجه نبودند، یکی از این نویسندگان زندهیاد رضا براهنی است که با استفاده از این گونه ادبی در رمان «رازهای سرزمین من»، پیامدهای حضور استعمار را در جامعه به تصویر کشیده است. بنابراین رمان رازهای سرزمین من را میتوان بازتابی واقعی از جامعه، آدابورسوم و واکنشهای مردم تبریز در دوره 20 ساله یعنی سالهای 1337 تا 1357 دانست. درواقع نفوذ غربیها در ایران تقریباً به 200 سال پیشازاین و جنگهای روسیه با ایران برمیگردد، در آن سالها و پس از آن که نیروهای انگلیسی و روسی در غرب و شمال ایران حضور یافتند، بندرهای شاپور و خرمشهر به تصرف کامل انگلیسیها درآمده بود و نظامیان آمریکایی در آذربایجان و بهویژه شهر تبریز حضور و نقش مؤثری در سیاستهای کشور داشتهاند.
پژوهشگر ادبیات تطبیقی دانشگاه حکیم سبزواری با بیان اینکه برخی نویسندگان ازجمله آل احمد، براهنی، ساعدی، دانشور و روانیپور در این دوره به نفوذ بیگانگان در ایران واکنش نشان دادند و آثاری را با این مضمون پدید آوردند، گفت: محتوای پسااستعماری آثار آنها پُررنگتر از دیگر جنبههای داستانپردازی است که با بررسی سطح فکری آثار ایشان، میتوان به جنبههای ایدئولوژیک نهفته در آنها پی برد.
موسویمقدم با اشاره به اینکه منتقدین ادبی امروزه در زمینه نقد پسااستعماری به مؤلفههای این نوع نقد در رمانهای نویسندگان پسااستعماری پرداخته و آنها را بررسی و تحلیل میکنند، افزود: نقد پسااستعماری امروزه ریشه قوی و محکم یافته است و مفاهیم مورد نظر خود را با چنان قدرتی وارد گفتمان علوم انسانی کرده که نمیتوان آن را انکار کرد؛ همچنین در آینده نیز یقیناً حرفهای تازه برای شنیدن خواهد داشت، میتوان گفت که امروزه فقط اقتصاددانان و سیاستمداران نیستند که بر بالین کشورهایی حاضر میشوند که از بیماری استعمار رها شده و مستقل شدند، بلکه پسااستعمارگران هم هستند که با کولهباری از مفاهیم و اصطلاحات نوع روایتهای ملی را تعریف میکنند و قصههای تازهای میگویند، چراکه امروزه حتی کشورهایی که بهصورت فیزیکی و نظامی درگیر استعمار نیستند هم زیر یوغ استعمار فرهنگی، فکری و هویتی هستند. دوران پسااستعماری دورانی است که استعمار همچنان بهصورت پنهان ادامه دارد.
وی در پایان گفت: البته ناگفته نماند که از کتاب مهم سعید یعنی فرهنگ و امپریالیسم درمییابیم که او به پایان سلطه غرب و تقابل آن با جهان غیر غربی ایمان دارد، اگر تفاوتها به رسمیت شناخته شوند و صدای هر فرهنگی بهدرستی شنیده شود، آینده خوبی است که مسیر هموار و اجتنابناپذیر پیش روی این گفتمان را نشان میدهد.
شناسه خبر 62330